مثل همیشه وقتی ظهر ها تنها میشم دل تنگ هرتاخ میشم..روزهای زیادی اینجا باهم بودیم..یک نهار ساده درست میکردیم و با هم میخوردیم ..بعدش یک فلاکس چای و دو فنجان و من هرتاخ ..تنها من و هرتاخ..روبروی هم مینشستیم و از دیدن هم لذت میبردیم ..و بعدش واژه !
مرور انچه بر ما رفت (3)...برچسب : نویسنده : hertakhrimas بازدید : 134